بی همتا

بی همتا


سایه تون سنگینه! خاتون! کجا رفتن اون چشاتون؟
کوچه خیلی وقته مونده چش به راه ِ قدماتون!
سایه تون سنگینه! خاتون! غم نشسته تو صداتون!
یه نگاه بندازین آخه، به گلیم ِ زیر ِ پاتون!
سایه تون سنگین ِ امّا ، ما گلایه یی نداریم!
هر جا که باشین شما رُ روی چشممون می ذاریم!

یه نظر ما ر ُ نگا کردین ُ ما فدا شدیم!
تا ابد در به در ِ جذبه ی اون چشا شدیم!
با شما تو هر نفس شروع یک ترانه بود،
بی شما یه قلم ِ خالی ِ بی دوات شدیم!

اگه ما ر ُ دوس ندارین، یه اشاره بسّه مونه!
خودتون بگین که این دل، بمیره، یا که بمونه؟
ما دیگه حلقه به گوشیم! هر چی که بگین همونه!
بگین این صدا براتون بخونه یا که نخونه؟
ما دیگه وقف ِ شماییم، خاتون ناز ُستاره!
تا شما سروَر ِ مایین، بَرده بودن افتخاره!

یه نظر ما ر ُ نگا کگردین ُ ما فدا شدیم!
تا ابد در به در ِ جذبه ی اون چشا شدیم!
با شما تو هر نفس شروع یک ترانه بود،
بی شما یه قلم ِ خالی ش بی دوات شدیم!

نوشته شده در جمعه 2 دی 1390برچسب:شعر تنهایی,بی همتا,عشق است خاتون,ساعت 11:2 توسط علی مرادی | |

Design By : Mihantheme